English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1676 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
palmary U شایسته ستایش و تقدیر برجسته
laudably U بطور قابل ستایش
praiseworthily U بطور قابل ستایش
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
meetly U چنانکه در خور باشد
medially U چنانکه درمیان باشد
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
rightfully <adv.> U بطور شایسته
meetly U بطور شایسته
rightly <adv.> U بطور شایسته
as it deserves U بطور شایسته
properly <adv.> U بطور شایسته
properly U بطور شایسته
correctly <adv.> U بطور شایسته
aright <adv.> U بطور شایسته
duly <adv.> U بطور شایسته
justly <adv.> U بطور شایسته
fitly U بطور شایسته
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
hellishness U خویی که شایسته دوزخ باشد
suitably U بطور مناسب یا شایسته
worthily U بطور شایسته و در خور
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
academically U چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
noblemen U شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
nobleman U شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
laudable U ستوده
honorable U ستوده
exemplary U ستوده نمونه وسرمشق
ahmad U اسم حضرت رسول اکرم -ستوده تر- برگزیده ترین
I don't think it wise to publicly proffer a political opinion. U من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
hank U طول مشخصی از نخ [بطور مثال یک هنک یا کلاف الیاف پنبه معادل با هشتصد و چهل یارد یا هفتصد و پنجاه و شش متر می باشد.]
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
eulogy U ستایش
proneur U ستایش گر
doxology U ستایش
laud U ستایش
lauded U ستایش
lauding U ستایش
lauds U ستایش
encomium U ستایش
eulogies U ستایش
adulation U ستایش
eulogium U ستایش
orison U ستایش
worships U ستایش
praise U ستایش
praising U ستایش
extolment U ستایش
panegyric U ستایش
worshiped U ستایش
panegyrics U ستایش
laudation U ستایش
adoration U ستایش
panegyrical U ستایش
commendation U ستایش
praises U ستایش
veneration U ستایش
praised U ستایش
worshipping U ستایش
worshiping U ستایش
worship U ستایش
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
encomiastic U ستایش امیز
praiseful U ستایش امیز
praiseworthiness U برای ستایش
hierolatry U ستایش مقدسات
adorableness U شایستگی ستایش
doxologize U ستایش گفتن
adorability U شایستگی ستایش
doxological U ستایش امیز
eulogistic U ستایش امیز
eulogises U ستایش کردن
glorifies U ستایش کردن
glorify U ستایش کردن
glorifying U ستایش کردن
adorable U شایان ستایش
laud U ستایش کردن
lauded U ستایش کردن
lauding U ستایش کردن
ovation U ستایش و استقبال
lauds U ستایش کردن
laudable U قابل ستایش
eulogizing U ستایش کردن
eulogizes U ستایش کردن
eulogized U ستایش کردن
panegyrize U ستایش کردن
eulogised U ستایش کردن
eulogize U ستایش کردن
eulogising U ستایش کردن
admiring U ستایش امیز
commends U ستایش کردن
ovations U ستایش و استقبال
tributes U ستایش تکریم
tribute U ستایش تکریم
exaltation U سرافرازی ستایش
unsung U ستایش نشده
sweet talk <idiom> U ستایش کسی
laudator U ستایش کننده
kudos U ستایش کردن
commending U ستایش کردن
commended U ستایش کردن
to pay tribute to U ستایش کردن
commend U ستایش کردن
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
more praise than pudding U ستایش خشک و خالی
venerating U ستایش و احترام کردن
eloge U ستایش شخص مرده
venerates U ستایش و احترام کردن
venerated U ستایش و احترام کردن
venerate U ستایش و احترام کردن
apotheosis U ستایش اغراق امیز
apotheoses U ستایش اغراق امیز
he won a high praise U مورد ستایش بسیارواقع شد
sensibility to praise U حساسیت نسبت به ستایش
to preach up U ستودن یا ستایش کردن
panegyrical U ستایش امیز مدیحه
panegyrics U ستایش امیز مدیحه
praiseworthy U قابل ستایش ستودنی
panegyric U ستایش امیز مدیحه
adorer U ستایش کننده عاشق
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
magnifcation U درشت سازی ستایش زیاد
how U چنانکه
as U چنانکه
so that U چنانکه
in the event that U چنانکه
qua U شایسته
proper U شایسته
seemly U شایسته
good U شایسته
qualified U شایسته
competent U شایسته
worthiest U شایسته
fittest U شایسته
true <adj.> U شایسته
real <adj.> U شایسته
proper <adj.> U شایسته
inept U نا شایسته
worthier U شایسته
fits U شایسته
fit U شایسته
worthy U شایسته
exact <adj.> U شایسته
correct <adj.> U شایسته
apropos U شایسته
accurate [correct] <adj.> U شایسته
pertinent U شایسته
purposeful <adj.> U شایسته
useful <adj.> U شایسته
suitable <adj.> U شایسته
purposive <adj.> U شایسته
appropriate [for an occasion] <adj.> U شایسته
functional <adj.> U شایسته
purpose-built <adj.> U شایسته
practicable <adj.> U شایسته
practical <adj.> U شایسته
meets U شایسته
Recent search history Forum search
2New Format
1معنی لغت overfit
1 if there's any justice
1Vintage style
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1ICR
1chand sabaei is correct or chand sabahi
1Evolution
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com